چهارشنبه 86 آبان 23 , ساعت 1:26 عصر
سلام...
راستش چون این ایام منسوب به روز دختر بود؛نوشتنم گل کرده...
امروز روز تولد "عرفانه" است.مامانش دیشب بهم زنگ زد و دعوتم کرده که برم اونجا.تصمیم گرفتم برم براش هدیه ای مناسب بخرم.توی راه از خانه تا بازار هوس پیاده روی کردم.توی مسیر،همانطور که راه میرفتم،اگهیهایی میدیدم که به شیشه مغازه ها چسبانده بودند.مثل:
"به خانم فروشنده ترجیحا دوشیزه نیازمندیم".
"به خانم تایپیست ترجیحا دختر برای کار در دفتر خدمات کامپیتور نیازمندیم".
"به خانم فروشنده با روابط عمومی بالا نیاز مندیم".
"به یک منشی تر جیحا خانم برای منشی گری نیازمندیم"
"به یک بازار یاب خانم با پورسانت عالی نیازمندیم".
چشمان من موقعی کاملا گرد شده بود که دیدم جلوی درب ورودی کارواش یه خانم با ارایشی غلیظ با ظاهری قابل توجه عبور و مرور ماشینها رو کنترل می کنه و به اصطلاح راهنمایی می کنه !!!!
هنوز برام جا نمی افته ...هنوز چشمام گرد مانده ان!!!
اینجا چه خبره؟؟؟
راستش چون این ایام منسوب به روز دختر بود؛نوشتنم گل کرده...
امروز روز تولد "عرفانه" است.مامانش دیشب بهم زنگ زد و دعوتم کرده که برم اونجا.تصمیم گرفتم برم براش هدیه ای مناسب بخرم.توی راه از خانه تا بازار هوس پیاده روی کردم.توی مسیر،همانطور که راه میرفتم،اگهیهایی میدیدم که به شیشه مغازه ها چسبانده بودند.مثل:
"به خانم فروشنده ترجیحا دوشیزه نیازمندیم".
"به خانم تایپیست ترجیحا دختر برای کار در دفتر خدمات کامپیتور نیازمندیم".
"به خانم فروشنده با روابط عمومی بالا نیاز مندیم".
"به یک منشی تر جیحا خانم برای منشی گری نیازمندیم"
"به یک بازار یاب خانم با پورسانت عالی نیازمندیم".
چشمان من موقعی کاملا گرد شده بود که دیدم جلوی درب ورودی کارواش یه خانم با ارایشی غلیظ با ظاهری قابل توجه عبور و مرور ماشینها رو کنترل می کنه و به اصطلاح راهنمایی می کنه !!!!
هنوز برام جا نمی افته ...هنوز چشمام گرد مانده ان!!!
اینجا چه خبره؟؟؟
نوشته شده توسط مادرانه | نظرات دیگران [ نظر]
سه شنبه 86 آبان 22 , ساعت 8:18 صبح
سلام...
اینجا توی شهرمون یک رسم بدی داره.اونم اینه که اگه مردا به استطاعت مالی هم برسند؛انگار مهریه جزء بدهی های خدای نکرده میمونه.منظورم اینه که چند روزی فکرم مشغول شده که به شوهرم بگم ،مهریه منو بدهد.اما چه جوری بگم؟ چه جوری بگم که هم راحت بدهد و هم فکر نکنه که لابد چیزیم شده؟مگه مهریه مال زمان بعد از طلاقه؟مگه باید بمیرم تا اون به وارث هام برسه؟
ای بابا!!!من الان لازم دارم.به خیر و خوشی هم می خوام ...
فقط نمی دونم چه جوری بهشون بگم مهریه ام می خوام؟ هم میخوام از من نپرسه که برای چی می خوام؟
توش مونده ام....
اینجا توی شهرمون یک رسم بدی داره.اونم اینه که اگه مردا به استطاعت مالی هم برسند؛انگار مهریه جزء بدهی های خدای نکرده میمونه.منظورم اینه که چند روزی فکرم مشغول شده که به شوهرم بگم ،مهریه منو بدهد.اما چه جوری بگم؟ چه جوری بگم که هم راحت بدهد و هم فکر نکنه که لابد چیزیم شده؟مگه مهریه مال زمان بعد از طلاقه؟مگه باید بمیرم تا اون به وارث هام برسه؟
ای بابا!!!من الان لازم دارم.به خیر و خوشی هم می خوام ...
فقط نمی دونم چه جوری بهشون بگم مهریه ام می خوام؟ هم میخوام از من نپرسه که برای چی می خوام؟
توش مونده ام....
نوشته شده توسط مادرانه | نظرات دیگران [ نظر]
یکشنبه 86 آبان 20 , ساعت 11:21 صبح
نوشته شده توسط مادرانه | نظرات دیگران [ نظر]
شنبه 86 آبان 19 , ساعت 8:36 صبح
اگه سلام نبود؛نوشته ام رو چه جوری باید شروع میکردم؟؟؟
پس...سلام...
داشتم فکر میکردم که انگار ادب تنها چیز اشرافی و لوکسی است که می توان اون را به بقیه هم هدیه داد.
مثل مواقعی که سوار اتوبوس هستیم؛میشه صندلی مون رو هدیه بدیم به یک ادم پیر یا خانمهای مسن و یا احیانا بچه به بغل...درسته؟
وقتی توی قطاریم یادمان باشه با ساکمون جای بقیه رو اشغال نکنیم.
یادمان باشه سرمان را داخل روزنامه بغل دستیمان نکنیم.
یادمان باشه کفش هایمان را در اتوبوس یا قطار در نیاریم.
یادمان باشه هنگام خواب سرمان را روی شانهی بغل دستی مان قرار ندیم.
یادمان باشه پایمان را بیش از حد دراز نکنیم.پایمان رابا کفش روی صندلی مقابل نگذاریم.زیرا اغلب صندلیها تمیز نیستند.حیف است که ته کفشمان کثیف بشن.
وقتی از جلوی پای دیگران رد میشیم ؛یادمان باشد بگیم :«معذرت میخوام.میشه منم رد بشم؟».
یاد من باشد که دیگه اینقدر نگویم:«یادمان باشد...».خسته ام کرد...
پس...سلام...
داشتم فکر میکردم که انگار ادب تنها چیز اشرافی و لوکسی است که می توان اون را به بقیه هم هدیه داد.
مثل مواقعی که سوار اتوبوس هستیم؛میشه صندلی مون رو هدیه بدیم به یک ادم پیر یا خانمهای مسن و یا احیانا بچه به بغل...درسته؟
وقتی توی قطاریم یادمان باشه با ساکمون جای بقیه رو اشغال نکنیم.
یادمان باشه سرمان را داخل روزنامه بغل دستیمان نکنیم.
یادمان باشه کفش هایمان را در اتوبوس یا قطار در نیاریم.
یادمان باشه هنگام خواب سرمان را روی شانهی بغل دستی مان قرار ندیم.
یادمان باشه پایمان را بیش از حد دراز نکنیم.پایمان رابا کفش روی صندلی مقابل نگذاریم.زیرا اغلب صندلیها تمیز نیستند.حیف است که ته کفشمان کثیف بشن.
وقتی از جلوی پای دیگران رد میشیم ؛یادمان باشد بگیم :«معذرت میخوام.میشه منم رد بشم؟».
یاد من باشد که دیگه اینقدر نگویم:«یادمان باشد...».خسته ام کرد...
نوشته شده توسط مادرانه | نظرات دیگران [ نظر]
چهارشنبه 86 آبان 16 , ساعت 8:40 عصر
سلام...
دیشب مادر بزرگ خواندهمون به رحمت خدا رفت.مامانم به رسم اصفهانیها یه نیت شادی روح مادربزرگ خواندهمون حلوای کاکائویی پخت.(انصافا خیلی خوشمزه شده بود.)پسر 5سالهام مشغول خوردن این حلواها شده بود.من بهش گقتم:«محمد حسین!وقتی حلوا خوردنت تمام شد؛برای مادر بزرگ یه فاتحه بخون.»
به من نگاه کرد و گفت:«برای چی باید بخونم؟»یه کم فکر کردم...اخه باید یه چیزی میگفتم که باعقل کوچک اون جور در بیاد اخه!؟..اهان !یه دفعه یادم اومد.بهش گفتم :اگه برای مادر بزرگ یک حمد با یک سوره بخونی؛اونوقت این فاتحهی تو به دست مادر بزرگ میرسه.اون هم به شکل یه سبد پر از میوه خوشمزه...
دیدم رفته تو فکر!
_عزیزم داری به چی فکر میکنی؟
_دارم فکر میکنم چه سورهای بخونم که اصلا غلط نداشته باشم..
_تو یه سوره بخون.خدا ازت قبول می کنه ها...
_اخه مامان جون!اگه غلط داشته باشم،میوهی لک زده برای مادر بزرگ میبرن.
با همدیگه برای مادر بزرگ خواندهی عزیز یه فاتحه خوندیم...روحش شاد...
دیشب مادر بزرگ خواندهمون به رحمت خدا رفت.مامانم به رسم اصفهانیها یه نیت شادی روح مادربزرگ خواندهمون حلوای کاکائویی پخت.(انصافا خیلی خوشمزه شده بود.)پسر 5سالهام مشغول خوردن این حلواها شده بود.من بهش گقتم:«محمد حسین!وقتی حلوا خوردنت تمام شد؛برای مادر بزرگ یه فاتحه بخون.»
به من نگاه کرد و گفت:«برای چی باید بخونم؟»یه کم فکر کردم...اخه باید یه چیزی میگفتم که باعقل کوچک اون جور در بیاد اخه!؟..اهان !یه دفعه یادم اومد.بهش گفتم :اگه برای مادر بزرگ یک حمد با یک سوره بخونی؛اونوقت این فاتحهی تو به دست مادر بزرگ میرسه.اون هم به شکل یه سبد پر از میوه خوشمزه...
دیدم رفته تو فکر!
_عزیزم داری به چی فکر میکنی؟
_دارم فکر میکنم چه سورهای بخونم که اصلا غلط نداشته باشم..
_تو یه سوره بخون.خدا ازت قبول می کنه ها...
_اخه مامان جون!اگه غلط داشته باشم،میوهی لک زده برای مادر بزرگ میبرن.
با همدیگه برای مادر بزرگ خواندهی عزیز یه فاتحه خوندیم...روحش شاد...
نوشته شده توسط مادرانه | نظرات دیگران [ نظر]
جمعه 86 آبان 11 , ساعت 9:14 عصر
سلام...سلام...
بلدین سر کلاس بشینین؟ آدابشو بلدین؟
پس با من همراه بشین...
1ـ اگه احساس کردین استادتون شما رو دوست نداره،معنیش اینه که اون شغلشو دوست نداره.پس بهتره درکش کنین و با او مدارا کنین.
{توجه داشته باشیم که اگه او نبود،ماها چقدر نادان از دنیا میرفتیم.}...(انگار حالا پرفسور شدهایم...)
2ـ زندگی اونو با درس نخواندنمون خراب نکنین.
3ـ نگویید:"فهمیدم".(چون معمولا حقیقت نداره).
4ـ مدام به ساعتتون نگاه نکنین.
5ـهی فکر نکنین که اون داره بد درس میده؛شاید این شمایین که بد میفهمین.
فکر نکنین از جریمه کردنتون لذت میبره؛ممکنه این اخرین راه حل درس دادن او به شما باشه.
6ـ لاستیک اتومبیلش را پنچر نکنین.(آخه ماشینش بی گناهه).
7ـ اگه در درسی نمرهی تک گرفتین،پدرتان را نفرستین تا با او زور آزمایی کنه.(قابل توجه برای غیر انتفاعی ها).
8ـ انصافا روز معلم را فراموش نکنین.(این اخرین راه عذر خواهی شما بابت شیطنت های شما در کلاس میتونه باشه.).
در هر سمتی که هستین،همیشه به یادش باشین و براش همیشه دعا کنین.
موفق باشین...
بلدین سر کلاس بشینین؟ آدابشو بلدین؟
پس با من همراه بشین...
1ـ اگه احساس کردین استادتون شما رو دوست نداره،معنیش اینه که اون شغلشو دوست نداره.پس بهتره درکش کنین و با او مدارا کنین.
{توجه داشته باشیم که اگه او نبود،ماها چقدر نادان از دنیا میرفتیم.}...(انگار حالا پرفسور شدهایم...)
2ـ زندگی اونو با درس نخواندنمون خراب نکنین.
3ـ نگویید:"فهمیدم".(چون معمولا حقیقت نداره).
4ـ مدام به ساعتتون نگاه نکنین.
5ـهی فکر نکنین که اون داره بد درس میده؛شاید این شمایین که بد میفهمین.
فکر نکنین از جریمه کردنتون لذت میبره؛ممکنه این اخرین راه حل درس دادن او به شما باشه.
6ـ لاستیک اتومبیلش را پنچر نکنین.(آخه ماشینش بی گناهه).
7ـ اگه در درسی نمرهی تک گرفتین،پدرتان را نفرستین تا با او زور آزمایی کنه.(قابل توجه برای غیر انتفاعی ها).
8ـ انصافا روز معلم را فراموش نکنین.(این اخرین راه عذر خواهی شما بابت شیطنت های شما در کلاس میتونه باشه.).
در هر سمتی که هستین،همیشه به یادش باشین و براش همیشه دعا کنین.
موفق باشین...
نوشته شده توسط مادرانه | نظرات دیگران [ نظر]
چهارشنبه 86 آبان 9 , ساعت 9:32 عصر
سلام...
امشب چقدر حال و هوای وبلاگها دلگیره؟؟همه جا غم...همه جا آه...همه جا غروب...همه جا نگران...این قیصر چه کرده که با مردنش تازه همه دارن میفهمن کی بوده؟چی شده؟مثل خود من!!!
تازه دارم دقت میکنم چی گفته؟چی سروده؟همه براش ناراحتن...از رفتنش اندوهگینن...
قیصر!!!خدا رحمتت کندچه کردی با این شعرهات؟با این احساسهات؟؟؟
قیصر! خدا رحمتت کند...
امشب چقدر حال و هوای وبلاگها دلگیره؟؟همه جا غم...همه جا آه...همه جا غروب...همه جا نگران...این قیصر چه کرده که با مردنش تازه همه دارن میفهمن کی بوده؟چی شده؟مثل خود من!!!
تازه دارم دقت میکنم چی گفته؟چی سروده؟همه براش ناراحتن...از رفتنش اندوهگینن...
قیصر!!!خدا رحمتت کندچه کردی با این شعرهات؟با این احساسهات؟؟؟
قیصر! خدا رحمتت کند...
نوشته شده توسط مادرانه | نظرات دیگران [ نظر]
سه شنبه 86 آبان 8 , ساعت 8:28 صبح
سلام ...سلام...
این دفعه دارم اداب معرفی کردن رو به بچه هام یاد میدم ...نمی دونم درست دارم میگم یا نه؟
هرگز ما نباید دونفری رو که با هم اشنا نیستن،برای مدتی طولانی در کنار یکدیگر تنهاشون بذاریم.باید از قبل اونا رو به هم معرفی کنیم.(و گرنه تا اخر مهمونی هر دوشون فقط هی به سقف نگاه میکنن). یادمون باشه که همیشه فرد پایین دست رو (چه از نظر سنی،چه شغلی و ...)به فرد بالادست معرفی میکنن.منظور از بالادستها اینا هستن؛
خانمها (در مقابل آقایون)
مسنها (در مقابل جوانان)
رؤسای حکومتی (در مقابل بقیهی افراد)
تذکر: حتی اگه پدرتون نیزبسیار قابل معرفی باشد،هرگز او را به یه دوست جوان معرفی نکنین؛بلکه دوست را به پدرتون معرفی کنین.اینجوری؛«بابا،دوستم حامد رو معرفی میکنم».
نه این که بگین:«اقا حامد! پدرمو بهتون معرفی میکنم».
اما اگه بر فرض فلانی سیاه پوسته و پدرتون به تبعیض نژادی معنقده،از قبل پدرتون رو از رنگ پوستش باخبر کنین.اگر هم بعد پدرتون خواست که دوستتون رو عوض کنین،پدرتون رو عوض کنین.
اگه دوستتون کشفی کرده،کشف اونو به پدرتون یادآوری کنین.«اقا فضل الله نژاد رو که کاشف قندشور است به شما معرفی می کنم».
توجه...توجه...«اگه دوست تون هم هیچ کشفی نکرده،نباید بگین:«اقای مجاهد رو که هیچ کشفی نکرده رو بهتون معرفی میکنم».
برای معرفی بی نوایی که نام فامیل عجیب و بسیارمشکلی دارد؛کافیه او را با نام کوچکش صدا کنین.مثلا؛به جای این که بگین؛ «بابا؛این دوستم یاسید علی تا فتح قدس و مکه،»میتونین بگین:«بابا اقای فاتح رو معرفی میکنم...
پی نوشت:به نظر میرسه بدون اینکه خودم بخوام وارد بازی ابجی پشت خطی شدهام.از دوستان خوب موجود در اددلیستم که دلم برای همه شون تنگ میشه یادی کنم مثل ..
کلک بهار مهربون...وقار خانم نازنین...پدیسار عزیزم ...ناتاناییل خوش فکر...تلاطم صبای شیطون...پشت خطی خوش زبون ...دیبا خانم...
همین جا ازبقیه می خوام دعوت دوستمون رو اجابت کنن..مثل..
اقای حامد...اقای مجاهد...اقای کمیل...اقای امید...اقای مظاهر...
این دفعه دارم اداب معرفی کردن رو به بچه هام یاد میدم ...نمی دونم درست دارم میگم یا نه؟
هرگز ما نباید دونفری رو که با هم اشنا نیستن،برای مدتی طولانی در کنار یکدیگر تنهاشون بذاریم.باید از قبل اونا رو به هم معرفی کنیم.(و گرنه تا اخر مهمونی هر دوشون فقط هی به سقف نگاه میکنن). یادمون باشه که همیشه فرد پایین دست رو (چه از نظر سنی،چه شغلی و ...)به فرد بالادست معرفی میکنن.منظور از بالادستها اینا هستن؛
خانمها (در مقابل آقایون)
مسنها (در مقابل جوانان)
رؤسای حکومتی (در مقابل بقیهی افراد)
تذکر: حتی اگه پدرتون نیزبسیار قابل معرفی باشد،هرگز او را به یه دوست جوان معرفی نکنین؛بلکه دوست را به پدرتون معرفی کنین.اینجوری؛«بابا،دوستم حامد رو معرفی میکنم».
نه این که بگین:«اقا حامد! پدرمو بهتون معرفی میکنم».
اما اگه بر فرض فلانی سیاه پوسته و پدرتون به تبعیض نژادی معنقده،از قبل پدرتون رو از رنگ پوستش باخبر کنین.اگر هم بعد پدرتون خواست که دوستتون رو عوض کنین،پدرتون رو عوض کنین.
اگه دوستتون کشفی کرده،کشف اونو به پدرتون یادآوری کنین.«اقا فضل الله نژاد رو که کاشف قندشور است به شما معرفی می کنم».
توجه...توجه...«اگه دوست تون هم هیچ کشفی نکرده،نباید بگین:«اقای مجاهد رو که هیچ کشفی نکرده رو بهتون معرفی میکنم».
برای معرفی بی نوایی که نام فامیل عجیب و بسیارمشکلی دارد؛کافیه او را با نام کوچکش صدا کنین.مثلا؛به جای این که بگین؛ «بابا؛این دوستم یاسید علی تا فتح قدس و مکه،»میتونین بگین:«بابا اقای فاتح رو معرفی میکنم...
پی نوشت:به نظر میرسه بدون اینکه خودم بخوام وارد بازی ابجی پشت خطی شدهام.از دوستان خوب موجود در اددلیستم که دلم برای همه شون تنگ میشه یادی کنم مثل ..
کلک بهار مهربون...وقار خانم نازنین...پدیسار عزیزم ...ناتاناییل خوش فکر...تلاطم صبای شیطون...پشت خطی خوش زبون ...دیبا خانم...
همین جا ازبقیه می خوام دعوت دوستمون رو اجابت کنن..مثل..
اقای حامد...اقای مجاهد...اقای کمیل...اقای امید...اقای مظاهر...
نوشته شده توسط مادرانه | نظرات دیگران [ نظر]
دوشنبه 86 آبان 7 , ساعت 3:26 عصر
سلام...
به کیا باید بگیم خدا حافظ؟
به کیا باید بگیم به امید دیدار؟؟
تا حالابهش دقت کرده بودین؟
به امید دیدار رو فقط به کسانی میگیم که امید داریم دوباره ببینیمشون.مثل دیدن استادمون،بچه هامون،مامان و بابامون،دوستای نازنینمون(چه مجازی،چه حقیقی)و...مثل دیدن صاحب کارمون(واسه گرفتن حقوق اخر برجمون)وخیلی های دیگه...شاید شما هم بدونین.خب اگه یادتون اومد ؛می تونین بگین...
ولی به کیا نباید بگیم به امید دیدار؟؟؟
به مکانیک اتومبیلمون که اتفاقا تعمیر کار بدی هم هست و لوازم دست دوم رو به جای نو قالب می کنه.
کسانی که احتمال زیاد میدیم دیگه اونا رو نمی بینیم.
محکومین به اعدام...
صاحب خونهمون(اخه اون خودش زودتر میاد به دیدنمون)...
مامور مالیات...
به کارمندای بیمارستان...
به مسوول بخش ای سی یو...
و از همه مهمتر به جناب ابلیس شیطان هنگامی که تازه از بودن با او توبه کردیم...
به این ادما هرگز نباید گفت :به امید دیدار؛بلکه باید گفت خداحافظ.
نظر شما چیه؟شما غیر از اینا کسای دیگه هم به ذهنتون میرسه که نباید بهشون بگیم :به امید دیدار!!!!!
به امید دیدار شماها...و موفق باشین...
به کیا باید بگیم خدا حافظ؟
به کیا باید بگیم به امید دیدار؟؟
تا حالابهش دقت کرده بودین؟
به امید دیدار رو فقط به کسانی میگیم که امید داریم دوباره ببینیمشون.مثل دیدن استادمون،بچه هامون،مامان و بابامون،دوستای نازنینمون(چه مجازی،چه حقیقی)و...مثل دیدن صاحب کارمون(واسه گرفتن حقوق اخر برجمون)وخیلی های دیگه...شاید شما هم بدونین.خب اگه یادتون اومد ؛می تونین بگین...
ولی به کیا نباید بگیم به امید دیدار؟؟؟
به مکانیک اتومبیلمون که اتفاقا تعمیر کار بدی هم هست و لوازم دست دوم رو به جای نو قالب می کنه.
کسانی که احتمال زیاد میدیم دیگه اونا رو نمی بینیم.
محکومین به اعدام...
صاحب خونهمون(اخه اون خودش زودتر میاد به دیدنمون)...
مامور مالیات...
به کارمندای بیمارستان...
به مسوول بخش ای سی یو...
و از همه مهمتر به جناب ابلیس شیطان هنگامی که تازه از بودن با او توبه کردیم...
به این ادما هرگز نباید گفت :به امید دیدار؛بلکه باید گفت خداحافظ.
نظر شما چیه؟شما غیر از اینا کسای دیگه هم به ذهنتون میرسه که نباید بهشون بگیم :به امید دیدار!!!!!
به امید دیدار شماها...و موفق باشین...
نوشته شده توسط مادرانه | نظرات دیگران [ نظر]
یکشنبه 86 آبان 6 , ساعت 6:38 صبح
سلام...
ما ایرانیها معمولا افرادی که دوستشون داریم رو می بوسیم.البته همیشه استثناهایی هم وجود داره.
فقط دو طرف گونه رو ببوسین.آن هم هوایی.سومین بوسه«دلگی »به حساب میآد.(اصولا دست رو بوسی که تو ایام عید متداول شده؛عذاب اورترین کار برای آدما شده.اینجور مواقع سرماخوردگی،تنها نجات دهندهایست که به داد آدم خواهد رسید.)
برای ادای احترام بیشتر میتوان دست طرف را بوسید.دست استاد،پدر،مادر...ولی مواظب باشین.برای این کار هم قوانینی وجود داره.
_دست اشپزها رو نبوسین.خصوصا اگه ماهی پاک کرده باشه یا سیر و پیاز رو رنده کرده باشه.
_دست ادمای سالخورده ای که زمین گیر شده ان.(زمین گیر شده ها معمولا نمی تونن خودشون دستاشون رو بشورن.)
دست و صورت نوزادی که تازه به دنیا اومده باشه.
توجه...توجه...«اگه سرما خوردهاین و از بینی تان آب میچکد،محض رضای خدا دست هیچکس رو نبوسین».
ما ایرانیها معمولا افرادی که دوستشون داریم رو می بوسیم.البته همیشه استثناهایی هم وجود داره.
فقط دو طرف گونه رو ببوسین.آن هم هوایی.سومین بوسه«دلگی »به حساب میآد.(اصولا دست رو بوسی که تو ایام عید متداول شده؛عذاب اورترین کار برای آدما شده.اینجور مواقع سرماخوردگی،تنها نجات دهندهایست که به داد آدم خواهد رسید.)
برای ادای احترام بیشتر میتوان دست طرف را بوسید.دست استاد،پدر،مادر...ولی مواظب باشین.برای این کار هم قوانینی وجود داره.
_دست اشپزها رو نبوسین.خصوصا اگه ماهی پاک کرده باشه یا سیر و پیاز رو رنده کرده باشه.
_دست ادمای سالخورده ای که زمین گیر شده ان.(زمین گیر شده ها معمولا نمی تونن خودشون دستاشون رو بشورن.)
دست و صورت نوزادی که تازه به دنیا اومده باشه.
توجه...توجه...«اگه سرما خوردهاین و از بینی تان آب میچکد،محض رضای خدا دست هیچکس رو نبوسین».
نوشته شده توسط مادرانه | نظرات دیگران [ نظر]
لیست کل یادداشت های این وبلاگ