تا به حال دقت کردین؟هرجا که بحث ازدواج پیش میآید، شنونده های خوبی را به سوی خودش جذب مینماید.حالا چرا؟برای من هم معمایی شده آخر.
خلاصه...راحله میگفت:«پرتو! یه دختر خوب و مطمئن واسهی داداشم میخوام،تو کسی را پیشنهاد میکنی؟»فکری کردم و ازش خواستم یه خرده از برادرش برایم بگوید.وقتی حرفهایش تمام شد؛ نام زهرا دوستم به ذهنم آمد.خصوصیاتش را برای راحله گفتم .اونم مکثی کرد و بعدش شماره تلفن زهرا را یادداشت کرد.چند روز بعد، پیگیری کردم.در کمال تعجب شنیدم که گفت:«پرتو ! ما رفتیم خواستگاری کردیم.عروس و داماد هم با هم حرف زدند.در همهی زمینهها با هم، هم عقیده بودند.آخر کار وقتی میخواستیم خداحافظی کنیم؛عروس از داداشم پرسید که در راهپیمایی 22بهمن شرکت میکنه یا نه؟داداشم هم گفته بود زیاد به این گونه مسائل اهمییت نمیدهد.عروس هم فرداش جواب منفی داد.نمیفهمم...یعنی چه؟یک راهپیمایی اینقدر باید اساس خواستگاری و ازدواج را برهم بریزد؟»
پی نوشت...
راستش...شما میگویید زهرا اشتباه کرده؟اصلا اینجور مسائل ، واقعا برای انتخاب در ازدواج لازمه؟
لیست کل یادداشت های این وبلاگ