سلام...
راستی دقت کردهاید که در کشور ما صادقانه تلاش شده است تا با مسایل جدی مانند خشونت در مدرسه و سوءمصرف مواد مخدر در میان جوانها مبارزه شود.شعارهایی دادهایم که :«جواب نه بدهید.»سعی کردهایم بچهها را هم مانند بزرگترها محاکمه کنیم.اما به نظر میرسد که ما بزرگترها راه حلها و اقدامات درست را گم کردهایم. این یک واقعیت است که بچههایی که فاقد اعتماد به نفس باشند،خیلی زود تحتتاثیر فشار دوستان همسالان تسلیم می شوند.
اگر اعتماد به نفس نداشته باشیم،همیشه نگران این باقی میمانیم که از سوی سایر گروههایی که با آنها در ارتباط هستیم،پذیرفته نشویم.احساس میکنیم مجبورهستیم کارهایی که آنها میخواهند،را انجام بدهیم.
فکر میکنم به جای آنکه نگران باشیم که آیا دیگران ما را پذیرا میشوند،مهمترین کار این است که به خودمان افتخار کنیم.وقتی اعتماد به نفس به دست آوردیم،می توانیم شخصا پذیرای خودمان شویم.حتی اگر دیگران هم از ما انتقاد کنند،باز میتوانیم ارزشهای خود را باور کنیم.
زور گویی هم می تواند به اشکال مختلف ظاهر بشود.بعضی با کتک زدن زور میگویندو بعضی دیگر با زدن حرفهای تند.هر زورگو اسلحهی خاص خودش را دارد.زور گوها بچه باشند یا بزرگ ،فاقد اعتماد به نفس هستند.آنها با هدف قرار دادن دیگران میخواهند خودشان را در موقعیت مطلوب قرار دهند.اما این احساس دوام نمیآورد.به محض اینکه احساس عدم امنیت باز می گردد،زور گوها به دنبال قربانیان جدید میگردند؛ زیرا احساس قدرت کردن نسبت به دیگران نیازی که آنها برای رسیدن به اعتماد به نفس،به آنها احتیاج دارند.اما وقتی زورگو، قربانی خودش را پیدا نمیکند،چه اتفاقی میافتد؟
حالا اگر قربانی با اعتماد به نفس ،از زورگو فاصله بگیرد،زور گو کسی را ندارد که به او زور بگوید؛خودش باقی میماند با خودش.اینجا تنها راهی که برای زورگوها باقی میماند، این است که خویشتنداری به خرج بدهند تا به اعتماد به نفس برسند.
براستی اگر واقعا اعتماد به نفسی بود ،دیگر نیازی نبود که زورگو ،زور بگوید یا بچهای برای گرفتن حقش،توسل به گریه پیدا کند و یا دانشآموزی به جای دفاع از حقش،توسل به تقلب و دروغ پیدا کند.
فیلم کارتونی شرک را دیدید؟
در این فیلم اشاره کرده بود که آراستگی درونی خیلی مهمتر از آراستگی ظاهری و بیرونی است.در فیلم شرک،پرنسس فیونا در جایگاه زن بودنش ،بسیار زیبا و دوستداشتنی است که همه خواهان او هستند.اما در نتیجه یک طلسم و جادو در شب تبدیل به یک غول میشود.او خودش را از یک عشق راستین محروم میکند، از ترس آنکه شرک بفهمد او یک غول است.اما در پایان فیلم،او تبدیل به یک غول تمام عیار میشود و با اینحال به همان شکلی که هست ،پذیرفته میشود و با محبوبش ازدواج میکند.فیونا هرگز به شخصیتی که جامعه ما میخواهد تبدیل نمیشود.اما با باور کردن خود از درون،به احساس اعتماد به نفس میرسد.وقتی به دخترم موضوع و هدف داستان شرک را شرح میدادم،به فکر فرو رفته بود.وقتی حواسم را جمع میکنم و همراه بچهها کارتون میبینم و بعد با همدیگر اون کارتون را نقد میکنیم ،به وضوح آثار لذت را در چهرهی آنها میبینم.اینجور مواقع ،عجیب زحمت من هم کم میشود که بخواهم مرتب فرزندانم را نصیحت کنم.آنها به خوبی به صحت حرفهایم واقف میشوند.
چه زود یادم میرود از خداوند بابت تمام نعمتهایی که به همهی ما داده است، تشکر کنم.
خدایا با تمام وجودم تو را شکر...
لیست کل یادداشت های این وبلاگ