سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آن که عوض را باور کند ، در بخشش جوانمرد بود . [نهج البلاغه]
 
پنج شنبه 86 دی 27 , ساعت 6:36 صبح

سلام...
راستی دقت کرده‏اید که در کشور ما صادقانه تلاش شده است تا با مسایل جدی مانند خشونت در مدرسه و سوءمصرف مواد مخدر در میان جوان‏ها مبارزه شود.شعارهایی داده‏ایم که :«جواب نه بدهید.»سعی کرده‏ایم بچه‏ها را هم مانند بزرگترها محاکمه کنیم.اما به نظر می‏رسد که ما بزرگترها راه حل‏ها و اقدامات درست را گم کرده‏ایم. این یک واقعیت است که بچه‏هایی که فاقد اعتماد به نفس باشند،خیلی زود تحت‏تاثیر فشار دوستان همسالان تسلیم می شوند.
اگر اعتماد به نفس نداشته باشیم،همیشه نگران این باقی می‏مانیم که از سوی سایر گروه‏هایی که با آن‏ها در ارتباط هستیم،پذیرفته نشویم.احساس می‏کنیم مجبورهستیم کارهایی که آن‏ها می‏خواهند،را انجام بدهیم.
فکر می‏کنم به جای آنکه نگران باشیم که آیا دیگران ما را پذیرا می‏شوند،مهم‏ترین کار این است که به خودمان افتخار کنیم.وقتی اعتماد به نفس به دست آوردیم،می توانیم شخصا پذیرای خودمان شویم.حتی اگر دیگران هم از ما انتقاد کنند،باز می‏توانیم ارزشهای خود را باور کنیم.
زور گویی هم می تواند به اشکال مختلف ظاهر بشود.بعضی با کتک زدن زور می‏گویندو بعضی دیگر با زدن حرف‏های تند.هر زورگو اسلحه‏ی خاص خودش را دارد.زور گوها  بچه باشند یا بزرگ ،فاقد اعتماد به نفس هستند.آنها با هدف قرار دادن دیگران می‏خواهند خودشان را در موقعیت مطلوب قرار دهند.اما این احساس دوام نمی‏آورد.به محض اینکه احساس عدم امنیت باز می گردد،زور گوها به دنبال قربانیان جدید می‏گردند؛ زیرا احساس قدرت کردن نسبت به دیگران نیازی که آنها برای رسیدن به اعتماد به نفس،به آنها احتیاج دارند.اما وقتی زورگو، قربانی خودش را پیدا نمی‏کند،چه اتفاقی می‏افتد؟
حالا اگر قربانی با اعتماد به نفس ،از زورگو فاصله بگیرد،زور گو کسی را ندارد که به او زور بگوید؛خودش باقی می‏ماند با خودش.اینجا تنها راهی که برای زورگوها باقی می‏ماند، این است که خویشتن‏داری به خرج بدهند تا به اعتماد به نفس برسند.
براستی اگر واقعا اعتماد به نفسی بود ،دیگر نیازی نبود که زورگو ،زور بگوید یا بچه‏ای برای گرفتن حقش،توسل به گریه پیدا کند  و یا دانش‏آموزی به جای دفاع از حقش،توسل به تقلب و دروغ پیدا کند.
فیلم کارتونی شرک را دیدید؟
در این فیلم اشاره کرده بود که آراستگی درونی خیلی مهم‏تر از آراستگی ظاهری و بیرونی است.در فیلم شرک،پرنسس فیونا در جایگاه زن بودنش ،بسیار زیبا و دوست‏داشتنی است که همه خواهان او هستند.اما در نتیجه یک طلسم و جادو در شب تبدیل به یک غول می‏شود.او خودش را از یک عشق راستین محروم می‏کند، از ترس آنکه شرک بفهمد او یک غول است.اما در پایان فیلم،او تبدیل به یک غول تمام عیار می‏شود و با این‏حال به همان شکلی که هست ،پذیرفته می‏شود و با محبوبش ازدواج می‏کند.فیونا هرگز به شخصیتی که جامعه ما می‏خواهد تبدیل نمی‏شود.اما با باور کردن خود از درون،به احساس اعتماد به نفس می‏رسد.وقتی به دخترم موضوع و هدف داستان شرک را شرح می‏دادم،به فکر فرو رفته بود.وقتی حواسم را جمع می‏کنم و همراه بچه‏ها کارتون می‏بینم و بعد با همدیگر اون کارتون را نقد می‏کنیم ،به وضوح آثار لذت را در چهره‏‏ی آنها می‏بینم.این‏جور مواقع ،عجیب زحمت من هم کم می‏شود که بخواهم مرتب فرزندانم را نصیحت کنم.آنها به خوبی به صحت حرفهایم واقف می‏شوند.
چه زود یادم می‏رود از خداوند بابت تمام نعمتهایی که به همه‏‏ی ما داده است، تشکر کنم.
خدایا با تمام وجودم تو را شکر...



لیست کل یادداشت های این وبلاگ