سه شنبه 86 خرداد 8 , ساعت 1:29 عصر
میگفت :یه روزی یه بنده خدایی را که ظاهری موجهی و موقری داشت سوار ماشینم کردم .توی راه به من نگاهی کرد و گفت:
کی این زمینو افریده ؟
گفتم :خدا..
گفت:این اسمون رو کی افریده ؟
گفتم :معلومه خدا..
گفت :منو کی افریده؟
گفتم :خب خدا دیگه ..
گفت :عجب .این قدر خدا خوبه؟
گفتم :اره خب..
که یهو دیدم گفت:
ابوالفضل نگهدار خدا باشه که این قدر خوبه خدا..
من ماتم برد که چرا از اول نفهمیدم این بابا یه چیزیشه .....
نوشته شده توسط مادرانه | نظرات دیگران [ نظر]
لیست کل یادداشت های این وبلاگ