به نام خدای حکیم ....
سلام ...
امروز صبح دایجونم را دیدم .ایشون می گفتن :حدیثی از امام باقر داریم که میگن:اگه پنجاه نفر بگن که فلان کس اون حرف نامربوط رو زده اما خود اون شخص بگه من نگفتم تو وظیفه داری اون 50نفر رو رها کنی و حرف این یک نفر رو بپذیری .یعنی این قدر باید حسن ظن داشته باشی.
اما حدیثی هم مقابل این از امام صادق داریم که به فرزندشون میگن :
اگه فردی به چیزی مشهوره مثلآ همه میگن :فلان اقا مشهوره که شرابخواره .تو حق نداری بگی مردم دارن میگن پس راسته .اما تو نباید بگی اون اقا شرابخواره .یعنی ممکنه شایعه باشه .اما اگه خواستی باهاش معامله کنی یا در موقعیت ازدواج ویا چیزهایی از این قبیل قرار گرفتی عقلت حکم میکنه که تحقیق بیشتری از اون فرد به عمل بیاری .
پس اگه قرار باشه برای برادرم برم خواستگاری ودر مراسم خواستگاری دیدم عروس خانم برامون چایی اورده اونم با مانتو و روسری و احتمالا با یه ارایشی به قول اصفهانیها «دوست بفهم ودشمن نفهم » حق ندارم بگم عروس خانم نجیب نیس اما عقلم میگه اگه برای عروس خانمهای محجبه ی چادری سه درصد تحقیق میکردم برای این یکی باید شش درصد بیشتر تحقیق بکنم .عقلم حکم میکنه اگه این کارو نکنم و بعدها تقی به توقی خورد وصدایی چیزی در اومد به جای نفرین به اون عروس خانم ویا احیانا معرف اون فقط باید خودمو نفرین کنم .اونم یه نفرین حسابی ...
شما چی میگین ؟شمام موافقین ؟
خلاصه وقتی اومدم با این دایی مهربونم خداحافظی کنم بهش گفتم :دایی برای مشکلی که دارم دعا کنین که خدا حل کنه اونو رو .
می دونین بهم چی گفتن ؟
فقط گفتن که: نه ! تو به مشکلت بگو خدای من بزرگه ...
یهو چقدر آروم شدم من ....
لیست کل یادداشت های این وبلاگ