سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش میراثى است گزین و آداب ، زیورهاى نوین جان و تن و اندیشه آینه روشن . [نهج البلاغه]
 
سه شنبه 87 فروردین 20 , ساعت 6:30 صبح

به دعوت برادر عزیز و خواهر‏جانم صدای من هم در آمد.
سلام به مسیح بزرگوار ! (راستش نمی‏دانم اگر حضوری بود؛ چطور صدایتان می‏کردم؟)
می دانم که خبر دارید.یعنی نمیشود که بی‏خبر باشید.ناسلامتی شما هم پیامبر صاحب‏کتاب هستید.نامه‏ی این برادر عزیز را خواندید؟ این خواهرم را چطور؟ نامه‏های زیادی خطاب به شما نوشته اند.آنها را هم خوانده‏اید؟کاش می‏دانستم .کاش می‏فهمیدم عکس العملتان چی هست.کاش می‏دانستم که وقتی فتنه‏ای در دنیای اینترنت در حال پخش بود، شما چه می کردید؟
راستی...شما از مولایمان خبر دارید؟بهشان گفتید که نامه‏های دوستانشان خطاب به شما بوده؟بهشان گفتید که برای اولین بار مسلمانها هم شکایت کسانی که دم از مسیحیت می‏زنند ولی واقعا بی دین‏اند، را به شما کرده‏اند؟ بهشان گفتید که اگر مسلمانها به حکم امام ،سلمان رشدی را اعدام می‏کردند،شاید کار به این‏جاها کشیده نمی‏شد؟بهشان گفتید که جواب فیلم فتنه را باید با فیلم مقابل خودش داد؟
دلم می‏خواهد سلام ما را بهشان برسانید.بهشان بگویید اگر اینجا بودید،دیگر کسی جرات داشت اینگونه دین و  پیامبرمان را به سخره بگیرد؟اصلا اگر بودید؛ اصلا کاش بودید!!!!کاش در حجاب غیبت نبودید...کاش بودید تا پدرمان سید علی نخواهد سنگینی این بار را به تنهایی بر دوش بکشد...کاش...



لیست کل یادداشت های این وبلاگ