سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دو تن به خاطر من تباه شدند : دوستى که از اندازه نگاه نداشت و دشمنى که بغض مرا در دل کاشت . [نهج البلاغه]
 
سه شنبه 86 فروردین 14 , ساعت 1:31 صبح
دو روز پیش با دوستام رفتم دوازده به در جاتون خالی خوش گذشت .اما چیزی که توجه منو جلب کرد رفتار یکی از دوستام بود .دوستم دوتا دختر داره که هردو شون از تربیتی واحدی برخوردار شده اند .حتی این دوست من وقتی در استانه بچه دار شدن قرار گرفته بودبا هماهنگی شوهرش هر چه کتاب در زمینه ی تربیت فرزند بود با هم مطالعه میکردندو از همون ابتدا برای تربیت کودکانشون برنامه ریزی کردند.هر دو بچه با فاصله ی 5/1 سال از همدیگه به دنیا اومدن.وقتی بچه ها می خواستن مدرسه برن پدر و مادر شون اونها رو در بهترین مدرسه ی اصفهان ثبت نام کردن که هم از نظر گرایش درسی و هم از نظر گرایش دینی در سطح بسیار بالایی قرار داشت . اما نمی دونم حالا که این دو خواهر بزرگ شده اند چرا این همه با هم تفاوت روحی و اخلاقی  دارند.دختر اولی فوق العاده مهربون و در سخوان و محجبه ولی دختر دومی مخالف حجاب و دین وکمی هم تنبل در امور درسی.
دختر اولی اصرار داره حالا که جزءنخبگان کشور مونه ادامه تحصیل بدهد ولی دختر دومی مدام سعی در جذب دوستان ناجور به امید شوهر کردن هر چه زودتر.دختر اولی دوستدار خانواده و سخت کوش اما دختر دومی اهل خوش گذرانی بی حد و مرزه و البته که مرتب با خانواده در جنگ و ستیز برای به اثبات رساندن تمام حرفاو عقیده های شخصی خودشه.
دوستم داره از این موضوع به شدت رنج می بره..نمی دونم چه جوری بهش کمک کنم؟دوستم میگه وقتی دیگرون بهم میگن فلانی شما دیگه چرا ؟ هر لحظه از خدا خواستم زمین دهان باز کنه و بیشر از این نذاره که خحالت نکشم.
نمی دونم کجای کار کم کاری شده که اینا این جوری شدند؟

اما من دلم نمی خواد که فزندانم راه رو اشتباه بروند .
چه قدر خوبه بچه ها باعث سرافرازی پدر و مادر شون باشند...


لیست کل یادداشت های این وبلاگ