خیلی سخت بود.خیلی سخت بود تا بتوانم دعوای بین بچههای موجود در خانهی مادر بزرگ را آرام کنم.ماشالله ...نمیشود خشم بچه ها را کنترل کرد.وقتی عرفانه با محمد حسین دعوا میکند؛امیر حسین جانب محمد حسین را میگیرد.آنوقت کتک های جانانهی عرفانه که نثار این دو پسر میشود ، واقعا دیدنی میشود.کاش دوربین فیلمبرداری را همراه خود برده بودم.دیدن دعوای بچه های 5 ساله واقعا جالب است.به خصوص که عرفانه دخترعمو باشد و آن دو پسر عمو و طبیعتا پشتیبان هم.نمیدانم وقتی این سه کودک بزرگ شوند،آیا کودکیهای خود و همینطور کتکهای خورده شده، به یادشان می ماند؟کنترل کردن خشم کودک واقعا مهارت میخواهد.اینجا تازه میفهمم که چقدر مهمه من به عنوان مادر بتوانم درسم را کامل و خوب بیاموزم.البته به آنها ...نه به خودم...امشب شب سختی را گذراندم.برایم مهم است که محمد حسین بتواند ضمن داشتن محبت ، بتواند خشم خود را نیز کنترل کند.فکر میکنم این طبیعی باشد که پسری زیر بار کتک نرود؛ مخصوصا اگر کتک از ناحیه دختری به سویش اصابت کرده باشد...
لیست کل یادداشت های این وبلاگ