سفارش تبلیغ
صبا ویژن
در گذشته مرا برادرى بود که در راه خدا برادریم مى‏نمود . خردى دنیا در دیده‏اش وى را در چشم من بزرگ مى‏داشت ، و شکم بر او سلطه‏اى نداشت ، پس آنچه نمى‏یافت آرزو نمى‏کرد و آنچه را مى‏یافت فراوان به کار نمى‏برد . بیشتر روزهایش را خاموش مى‏ماند ، و اگر سخن مى‏گفت گویندگان را از سخن مى‏ماند و تشنگى پرسندگان را فرو مى‏نشاند . افتاده بود و در دیده‏ها ناتوان ، و به هنگام کار چون شیر بیشه و مار بیابان . تا نزد قاضى نمى‏رفت حجّت نمى‏آورد و کسى را که عذرى داشت . سرزنش نمى‏نمود ، تا عذرش را مى‏شنود . از درد شکوه نمى‏نمود مگر آنگاه که بهبود یافته بود . آنچه را مى‏کرد مى‏گفت و بدانچه نمى‏کرد دهان نمى‏گشود . اگر با او جدال مى‏کردند خاموشى مى‏گزید و اگر در گفتار بر او پیروز مى‏شدند ، در خاموشى مغلوب نمى‏گردید . بر آنچه مى‏شنود حریصتر بود تا آنچه گوید ، و گاهى که او را دو کار پیش مى‏آمد مى‏نگریست که کدام به خواهش نفس نزدیکتر است تا راه مخالف آن را پوید بر شما باد چنین خصلتها را یافتن و در به دست آوردنش بر یکدیگر پیشى گرفتن . و اگر نتوانستید ، بدانید که اندک را به دست آوردن بهتر تا همه را واگذاردن . [نهج البلاغه]
 
یکشنبه 86 دی 2 , ساعت 12:40 عصر

دقت کرده ام که بیشتر زندگی‏هایی که دوام داشته؛زندگی‏هایی  بوده که محور دین در آن پر رنگ بوده.هر جا حضور دین کمرنگ بوده،حس می کنم سردی آن زندگی بیشتر نمود پیدا می‏کنه.به نظر من وجود دین مثل لوستر می‏مونه که هرچی قدرت ولتاژ برقش بیشتر و قوی‏تر بوده باشه،لاجرم شاخه‏های بیشتری از این لوستر روشن می‏مونه.خوب معلومه که هرچی شاخه‏های این لوستر بیشتر روشن باشه ،گرمای بیشتری رو به اطرافش می‏ده.
راستی یادم رفت از آقا شوهر تشکر کنم.آخه روز 28 اذر که تولدم بود از من پرسید که سنم چقدره تا بر مبنای سن من بهم پول هدیه بده.برای اولین بار با افتخار سنم را گفتم.کاش 100 سالم بود و  الان 100 هزار تومان گیرم می‏اومد...حیف شد...


شنبه 86 دی 1 , ساعت 7:24 عصر
دارم کلافه می‏شم.هرچی می نویسم،به محض ارسال کردنش می‏پره.پارسی بلاگ چش شده؟
<      1   2      

لیست کل یادداشت های این وبلاگ